اخبارفناوری

Ted talk دقیقا چه بود؟ تفکری بر الهام‌بخشی

اسکار شوارتز/ نویسنده و روزنامه‌نگار ساکن ملبورن استرالیا

بیل گیتس یک بشکه فلزی سنگین را روی صحنه می‌چرخاند. با احتیاط آن را پایین می‌گذارد و سپس رو به تماشاچیان ساکت سالن تاریک می‌گوید: «در زمان کودکی ام، فاجعه‌ای که بیشتر نگرانش بودیم، یک جنگ هسته‌ای بود.»

گیتس، درحال سخنرانی در کنفرانس برجسته TED است که در سال 2015 در ونکوور برگزار شد. پیراهن صورتی رنگی به تن دارد و موهایش را مثل سزار، روی پیشانی‌اش شانه کرده است. او می‌گوید: «به‌همین خاطر، در زیرزمین خانه خود بشکه‌ای مثل این داشتیم که پر از قوطی‌های غذا و آب بود. قرار بود زمانی که حمله هسته‌‌ای رخ داد، به آنجا پناه ببریم و از مواد غذایی این بشکه استفاده کنیم.»

گیتس در Ted talk چنین ادامه می‌دهد که اکنون او دیگر بزرگسال است و دیگر «آخرالزمان هسته ای» وجود ندارد که او را بترساند، بلکه اپیدمی‌ها و بیماری‌های همه‌گیر نگرانی اصلی او هستند. یک سال پیش، ابولا بیش از ده‌هزار نفر را در غرب آفریقا کشت. اگر ویروس از طریق هوا انتقال می‌یافت یا به مرکز یک شهر بزرگ سرایت می‌کرد، اوضاع به مراتب بدتر می‌شد. ممکن بود به‌سرعت، به یک بیماری همه‌گیر تبدیل شود و ده‌ها میلیون نفر را به کام مرگ بکشاند. گیتس به شرکت‌کنندگان می‌گوید که بشریت برای این سناریو آماده نیست؛ به عبارت دیگر‌، یک بیماری همه‌گیر می‌تواند فاجعه‌ای جهانی را در مقیاسی غیرقابل تصور ایجاد کند. ما هیچ زیرزمینی برای عقب نشینی و هیچ بشکه فلزی پر از ذخایر نداریم که بتوانیم به آن تکیه کنیم.

گیتس البته از اینکه آینده «می‌تواند» مطلوب باشد، سخن می‌گوید. او یک ایده دارد. زمانی که او کودک بود، ارتش ایالات متحده بودجه کافی برای تجهیزات جنگ، برای هر زمان که بخواهد رخ بدهد، داشت. گیتس می‌گوید ما باید با همان شدت، خود را برای یک بیماری همه‌گیر آماده کنیم. ما باید یک سپاه ذخیره پزشکی بسازیم. ما باید همانند یک سپاه، علیه میکروب‌ها بجنگیم. ما باید با سایر کشورهای مبارزه‌کننده با ویروس، متحد شویم. ما باید زرادخانه ای از سلاح‌های زیست‌پزشکی بسازیم تا به هر موجود غیرانسانی که ممکن است به بدن ما حمله کند غلبه کنیم و…

 گیتس در پایان، همراه با تشویق گسترده حاضران می ‌گوید: «اگر از هم اکنون شروع کنیم، می‌توانیم برای اپیدمی بعدی آماده باشیم».

پیش بینی گیتس درباره ویروس ها

اما، سخنرانی پرطرفدار و پرمخاطب گیتس در TED که میلیون‌ها بار مشاهده شده است، مسیر تاریخ را تغییر نداد. و البته، هیچ یک از دیگر «ایده‌هایی که ارزش توسعه دارد» (شعار سازمان) و در کنفرانس‌های آن سال ارائه شد، موثر نبود. مثل سخنرانی بسیار مشهور «مونیکا لوینسکی» درمورد چگونگی توقف قلدری‌های مجازی از طریق شفقت و همدلی، یا صحبت یک مهندس گوگل درمورد ماشین‌های بدون راننده در آینده نزدیک که چگونه جاده ها را ایمن‌تر و هوشمند  می‌کنند.

درواقع هفت سال پس از Ted talk 2015، به نظر می‌رسد که ما در واقعیتی زندگی می‌کنیم که دقیقا برعکس آینده‌ای است که در آن سال برایمان به تصویر می‌کشیدند.

یک رئیس‌جمهور به‌دلیل استعدادش در قلدری مجازی روی کار آمد، ماشین‌های بدون راننده به اندازه‌ای که پیش‌بینی می‌شد گسترش نیافت و کاربران جاده‌‌ها همچنان تصادف می‌کنند، و درنهایت کووید بیش از پنج میلیون نفر را کشته است و همچنان در‌حال افزایش است.

آرشیو Ted talk: گورستانی از ایده ها

در شروع پاندمی، می‌دیدم که مردم صحبت‌های گیتس در سال 2015 را به اشتراک می‌گذارند. احساس عموم مردم پشیمانی و تاسف بود: «پیشوای فناوری، آینده را برای ما پیش‌بینی کرده بود! کاش به هشدار او توجه کرده بودیم…» اما از دید من، پیش‌بینی و راه‌حل پیشنهادی گیتس بخشی از چیزیست که ما را به اینجا رساند. منظورم این نیست که صحبت گیتس در Ted talk به نوعی مستقیماً مسئول فقدان آمادگی جهانی برای Covid است، اما داستانی که در کنفرانس های TED درمورد «آینده» دو دهه گذشته گفته شده، به بحران بی پایان فعلی ما دامن زده است.

جریان از این قرار است؛ مشکلاتی در دنیا وجود دارد که آینده را به چشم اندازی ترسناک تبدیل می‌کند. با این حال خوشبختانه، راه‌حل‌هایی برای هر یک از این مشکلات وجود دارد که توسط افراد بسیار باهوش و همگام با فناوری فرموله شده است. برای اینکه ایده‌های آنان به واقعیت تبدیل شود، باید ماهرانه بیان شوند و تا حد امکان گسترش یابند. بهترین راه برای گسترش ایده‌ها این است که از طریق داستان‌ها بیان شوند. به همین خاطر هم هست که گیتس داستان بشکه را گفت. به عبارت دیگر، در حوزه معرفت شناختی TED، هدف یک داستان، تغییر دادن دنیا از طریق استعاره و جملات غیرمستقیم نیست، بلکه در واقع هدف، نشان دادن یک دنیای جدید است. داستان های مربوط به آینده، آینده را می سازند. یا همانطور که کریس اندرسون، متصدی TED می‌گوید: «ما در عصری زندگی می‌کنیم که بهترین راه برای ضربه زدن به دنیا ممکن است فقط ایستادن و گفتن چیزی باشد.»  

این ایده‌ها فهرستی به ظاهر بی‌پایان از داستان‌هایی درباره آینده است: آینده علم، آینده محیط زیست، آینده کار، آینده عشق و رابطه جنسی، آینده معنای انسان بودن و… که هرگز محقق نشدند. تنها با همین معیار، TED و روش‌های فکری مرتبط با آن باید کنار گذاشته می‌شدند.

سخنرانان جدید تد: پارودی‌های قدیم

اگرچه Ted talk دیگر به لحاظ فرهنگی در اوج خود نیست، اما سکوی سخنرانی عمومی آن، از همیشه فعال‌تر است. قسمت‌های جدید TED به‌طور مداوم درحال ارائه و آپلود و مشاهده در وب سایت TED و کانال YouTube خود است که 5/20 میلیون نفر دنبال کننده دارد. درحال حاضر پادکست‌های TED، خبرنامه TED، وبلاگ ایده‌‌های TED در دسترس‌اند و انتشارات TED کتاب‌های کوتاهی برای افزایش اشتیاق شما به ایده‌ها چاپ می‌کند. پیش از پایان سال جاری، رویدادهای TEDx در بارسلونا، تهران، کابل، هانوی، ووهان، انکوریج، جاکارتا، الجزایر، لاگوس و تامسک (قدیمی‌ترین شهر دانشگاهی سیبری) برگزار می‌شود. مردم همچنان بین 5000 تا 50000 دلار برای شرکت در کنفرانس های برجسته سالانه TED پرداخت می‌کنند. در سال 2021، این رویداد در مونتری، کالیفرنیا برگزار شد. در میان آتش‌سوزی‌های جنگلی و موج سویه دلتا، موضوع این کنفرانس «مسئله خوش‌بینی» بود. گفتگوهایی در مورد امکانات شهرنشینی «یافتن راه‌های جدید و هوشمندانه‌تر برای زندگی با یکدیگر»، بازگشت دوران اوج فناوری (کاربرد فناوری ژنتیک و NFT‌ها برای برانگیختن حس خوش‌بینی-فنی در ما) و اعتماد به آب و هوا (چگونه ممکن است بر آن غلبه کنیم!) انجام شد.

من اخیرا برخی از سخنرانی‌های این کنفرانس را تماشا کردم. آن‌ها مانند پارودی‌های قدیم بودند، آنقدر مضحک که نسبت به زمانی که سخنرانی‌های TED مرا مجذوب خود کرده بود، حس نوستالژیکی داشتم. در آن زمان، حدود یک دهه پیش، من آن افراد خوش بیان، جسور و متین را تماشا کردم که درمورد چگونگی ساخت ربات‌هایی که زباله‌ها را می‌خورند و آن‌ها را به اکسیژن یا هر چیز دیگری تبدیل می‌کنند صحبت می‌کردند و به آینده امیدوار بودم. اما ربات‌های آشغال‌خوار هرگز ساخته نشدند.  با کمی فاصله، اکنون، از دنیایی که در آن به نظر می‌رسید TED در حال ارائه دادن مسیری روشن است، وقت آن است که بپرسیم:  TED دقیقاً چیست؟ و برای آینده ای که متصور بود چه اتفاقی افتاد؟

تد از کجا آمد و چه مسیری را طی کرد؟

مسیر طولانی، اما نه پیچیده

در آتن باستان، سخنرانی در جمع عمدتاً به عنوان وسیله ای برای متقاعدکردن شناخته می‌شد. یادگیری متقاعدکردن دیگران، وظیفه یک شهروند دموکراتیک بود. برای کنفوسیوس، گفتار پالایش‌شده، تجسم اخلاق پالایش‌شده بود. در آمریکای قرن نوزدهم، سخنرانی‌ها باعث بالابردن استانداردهای فرهنگی کشور شد و حرص طبقه متوسط ​​برای کسب دانش کاربردی را ارضا می‌کرد. درحالیکه وظیفه اصلی TED پیش‌گویی آینده است.

کنفرانس افتتاحیه TED، که در مونتری کالیفرنیا در سال 1984 برگزار شد، توسط ریچارد ساول وورمن معمار و هری مارکس، طراح پخش تلویزیونی سازماندهی شد که معتقد بودند حوزه‌های جداگانه فناوری (T)، سرگرمی (E) ، و طراحی (D) همسو هستند و درکنار هم قرار گرفتن آنها می‌تواند جهان را تغییر دهد.

چشم‌اندازی عالی که برای گروه سیلیکون ولی Silicon Valley که در اولین کنفرانس TED شرکت کردند بوجود آمد، چیز دور از انتظاری نبود. از آغاز محاسبات دیجیتالی، مهندسان و ریاضیدانانی که در حال ساخت ماشین‌های جدید بودند، گفته‌اند که چگونه اختراعات آنها مؤسسات را متحول می‌کند، صنایع را در هم گسیخته می‌کند و معنای انسان بودن را متفاوت می‌سازد. گفته می‌شود که جان فون نویمان، که گاهی به‌عنوان پدر محاسبات مدرن هم شناخته می‌شود، به همسرش اعتراف کرده است: «آنچه ما اکنون خلق می‌کنیم، هیولایی است که تأثیرش، تاریخ را تغییر خواهد داد، البته به شرطی که تاریخچه‌ای باقی بماند.»

 جهان در آستانه ورود به یک دوره تاریخی جدید بود. این تغییر در تمام حوزه‌های فعالیت انسانی، تصاعدی و غیرقابل برگشت خواهد بود. وورمن و مارکس این تخیل آینده نگر را بسته بندی کردند و آن را به عنوان یک رویداد زنده فروختند.

دو ضبط آنلاین از کنفرانس TED در سال 1984 وجود دارد. یکی از آنها نمایشی از یکی از مدیران شرکت سونی است که کت و شلواری با یک دستمال جیبی ابریشمی به تن دارد و «همچنین زرتشت» اثر ریچارد اشتراوس را بر روی CD-ROM تازه اختراع شده پلی می‌کند. دیگری ارائه‌ای توسط نیکلاس نگروپونته، استاد MIT است که بعد ها آزمایشگاه رسانه MIT را راه‌اندازی کرد، و در این ویدیو پنج پیش‌بینی ارائه می‌دهد: کتاب‌های الکترونیکی، صفحه‌های لمسی، کنفرانس‌ از راه دور، صنعت خدمات محاسباتی و لپ‌تاپ برای هر دانش‌آموز در مدرسه (ایده ای که در نهایت منجر به برنامه فوق العاده ناموفق یک لپ تاپ برای هر کودک شد که خود نگروپونته بر آن نظارت داشت).

TED اما تا سال 1990 دیگر برگزار نشد، یعنی تا زمانی که وورمن مجموعه گسترده تری از سخنرانان را انتخاب کرد. او این بار فیلسوفان، موسیقی دانان، رهبران مذهبی و بشردوستان را به فهرست اضافه کرد. گفتگوها باید مبتنی بر فناوری و آینده نگری باشد، اما در عین حال، بسیار مهم، هیجان انگیز و الهام‌بخش باشند. نمایش عملی کمتر،  موعظه های ثقیل بیشتر.

در TED2، جارون لانیر از پتانسیل واقعیت مجازی صحبت کرد. لانیر گفت که تنها در یک ساعت و سی دقیقه، می‌تواند دنیای دیجیتالی بسازد که شرکت کنندگان بعداً می‌توانند در اتاق V.R سالن کنفرانس، آن را بررسی کنند. جان نایزبیت، که در آن زمان یک آینده پژوه و نویسنده محبوب بود و همسرش، پاتریشیا آبوردن، در مورد «مگاترند یا کلان الگوها» صحبت کردند که زندگی ما را در دهه های آینده متحول می‎‌کند. تد نلسون، مخترع Xanadu، یک پروژه محکوم به شکست جایگزینی فرامتنی برای شبکه جهانی وب نیز در TED2 سخنرانی کرد. او این رویداد را چنین خواند: “این خودگردان ترین کنفرانسی بود که من در خارج از اپل و IBM در آن حضور داشته ام.”  اما قالب جدید TED یک موفقیت تجاری بود و در طول دهه 1990، طرفداران بسیاری به ویژه در میان جمعیت ثروتمند سیلیکون ولی پیدا کرد.

تصمیمات وورمن و کنترل کیفیت دقیق، اوایل به TED انحصاری مطابق با مد روز بخشید. او برای هر سخنرانی روی صحنه می‌نشست. اگر سخنران‌ها پرت‌وپلا می‌گفتند، او برمی‌خاست و مستقیما پشت آن‌ها می‌ایستاد تا زمانی که متوجه شوند و صحنه را ترک کنند. اما پس از یک دهه، او از TED خسته شد و در سال 2001 آن را به کریس اندرسون، یک کارآفرین رسانه ای بریتانیایی فروخت کسی که سایت‌های بسیار موفقی را زنده کرد (از جمله سایت محبوب بازی های ویدیویی IGN) ومجلاتی در مورد «وب»، قبل از اینکه همه چیز در خرابی دات کام از بین برود، منتشر کرد.

جهان‌بینی اندرسون به‌شدت تحت تأثیر سردمداران فناوری آن روزها قرار گرفته بود، مانند کوین کلی، سردبیر مؤسسه مسیحی تازه تاسیس شده WIRED. کلی در کتاب خود با عنوان «قوانین جدید برای اقتصاد جدید» در سال 1998 استدلال می‌کند که در عصر دیجیتال، ارزش دیگر از طریق جابجایی مواد و انرژی ایجاد نمی‌شود، بلکه از طریق گسترش ایده‌ها و داستان‌ها صورت می گیرد. اندرسون هم در همین راستا فکر می‌‌کرد. در سال 1996، او بنیاد Sapling Foundation را تأسیس کرد که یک بنیاد غیرانتفاعی با هدف «ارائه بستری برای باهوش‌ترین متفکران، بزرگ‌ترین بینش‌گران و الهام‌بخش‌ترین معلمان جهان» بود، تا میلیون‌ها نفر بتوانند درک بهتری از بزرگترین مسائلی که جهان با آن مواجه است داشته باشند.

زمانی که اندرسون TED را خریداری کرد، در کنفرانس TED در سال 2002، طرحی را مجسم کرد که از طریق آن TED بلندپروازی‌های خود را پیش ببرد. روی صحنه او صحبت‌هایش را با روایت “هجده ماه جهنم تجاری” خود در اواخر دهه 1990 شروع کرد، اما ادعا کرد که این تجربه به او بینش جدیدی نسبت به آینده داده است. اندرسون گفت که دهه های آینده خبری از محدودیت های انضباطی سفت و سخت یا انحصار نیست. آینده در مورد باز بودن، ارتباط و دموکراتیزه کردن دانش جمعی است.

 ایده ها،آنجا بودند که گسترش یابند. اندرسون اعلام کرد: «از طریق این گسترش، جهانی بهتر تحقق خواهد یافت، فقط باید از ریزه کاری ها سر در بیاورید».

سخنرانی اندرسون مورد استقبال قرار گرفت. جف بزوس، یکی از علاقه مندان اولیه TED که آن روز در بین حاضران بود، او را به شدت تشویق کرد و در طی چند سال بعد، شهرت کنفرانس افزایش یافت. در سال 2003، خود بزوس، که آن زمان هنوز در آغاز صعود خود به صدر فهرست ثروتمندان جهانی بود، در مورد اینکه چگونه اینترنت کالایی مانند طلا نیست، سخنرانی کرد . اندرسون همچنین چندین «رهبر فکری» را دعوت کرد که به‌طور متقاعدکننده‌ای در مورد اینکه چگونه تغییرات تکنولوژیکی، جامعه و طبیعت انسان را متحول می‌کند، صحبت کنند.

رویکرد جدید Ted talk: طوفان آغاز می‌شود

رویکرد جدید TED با سخنرانی استیون جانسون (نویسنده) در سال 2003 به نام “وب به عنوان یک شهر” شکل گرفت. جانسون با داستانی در مورد انعطاف پذیری نیویورکی ها در وست ویلج پس از 11 سپتامبر شروع کرد و سپس آن را به استعاره‌ای برای الگوریتم رتبه در صفحه گوگل تبدیل کرد: چگونه افراد و نقاط داده، اگر در ملقمه هایی انبوه و متراکم سازماندهی شوند، می توانند یک “خرد جمعی” ایجاد کنند که بزرگتر از مجموع اجزای آن است.

مطابق با دیدگاه اندرسون، دسترسی TED همچنان درحال رشد بود. سال 2005 اولین رویداد TEDGlobal در بریتانیا برگزار شد. بزرگترین توسعه آن یک سال بعد اتفاق افتاد، زمانی که TED شروع به آپلود سخنرانی‌ها به صورت آنلاین کرد تا هرکسی بتواند آن‌ها را به صورت رایگان مشاهده کند. در میان اولین سخنرانی‌های ارسال شده، “آیا مدارس خلاقیت را می‌کشند؟” (سر کن رابینسون) بود که از آن زمان به پربیننده ترین سخنرانی TED در تمام دوران تبدیل شده است و در شانزده سال گذشته، 72.2 میلیون بار تماشا شده است. در یک سخنرانی بی‌نقص، نویسنده بریتانیایی و مشاور آموزش هنر این مساله را مطرح کرد که الگوی آموزش عمومی که در طول انقلاب صنعتی ایجاد شد منسوخ شده است: این مدل فقط برای سواد خواندن و نوشتن و ریاضیات ارزش قائل بود و تربیت کودکان را در خدمت تبدیل شدن به نیرو‌ی‌کاری انعطاف‌پذیر‌ می‌گرفت. به گفته رابینسون، در آینده، این مهارت‌ها به‌دلیل مجموعه‌ای مبهم از تغییراتی که در راه است، به طور فزاینده‌ای بی‌الزام خواهند شد. او با اشاره به دیگر سخنرانی‌ها در این کنفرانس گفت: «این ترکیبی از همه چیزهایی است که درباره آن صحبت کردیم. تکنولوژی و تأثیر تحول‌آفرین آن بر کار، جمعیت‌شناسی و انفجار عظیم جمعیت. ناگهان، مدرک ارزشی ندارد. این درست نیست؟» در این عصر جدید، نقش معلم این است که به پرورش جرقه های خلاقانه کودکان کمک کند تا بتوانند ایده‌های بدیع، تازه و بعید را برای ساختن جهان آینده ایجاد کنند: «وظیفه ما این است که تمام وجود آنها را آموزش دهیم تا بتوانند با آینده روبرو شوند. ما ممکن است این آینده را نبینیم، اما آنها خواهند دید. و وظیفه ما این است که به آنها کمک کنیم تا چیزی از آن بسازند.»

تقریباً در همان زمان بود که گفتگوهای TED سبک و شیوه گفتار متمایزی به خود گرفت که بعداً در کتاب تدتاک اندرسون : “راهنمای رسمی TED برای سخنرانی عمومی” نگاشته شد. در این راهنما، اندرسون تاکید دارد که هرکسی قادر به ارائه یک سخنرانی شبیه TED است. شما فقط به یک موضوع جالب نیاز دارید و سپس باید آن موضوع را به یک داستان الهام بخش مرتبط کنید. ربات‌ها جالب هستند. استفاده از آنها برای خوردن زباله در نایروبی الهام بخش است. این دو را کنار هم بگذارید و حالا یک سخنرانی در TED دارید!

الهام‌ بخشی و الهام فروشی

من دوست دارم این ترکیب را “الهام دهندگی” بنامم. از نظر سبک، الهام بخشی سنگین و تصنعی است. هوشمندانه است اما نه کاملاً روشنفکرانه، شخصی است اما بی ریا نیست، شوخی است اما خنده دار نیست. این زیبایی‌شناسی نخبه‌گرایی پوپولیستی است. از نظر سیاسی، الهام‌بخش نوع خاصی از ترقی خواهی را انجام می‌دهد، زیرا به‌فکر تبدیل جهان به مکانی بهتر، هرچند مبهم است. اندرسون درباره سخنرانی موفق TED می‌نویسد: «کار و کلام سخنران شما را به حرکت درمی‌آورد و شما را تهییج و پر‌شور می‌کند. شما می‌خواهید بیرون بروید و فرد بهتری باشید.» 

اندرسون پیشنهاد می کند که همه اینها بدون هیچ‌گونه انتقال جدی قدرت قابل‌دستیابی است. در واقع، از نظر اندرسون، نه تنها فرهنگ در بالادست سیاست است، بلکه خود سیاست به تنهایی _ بسته به آنچه او «تفکر قبیله‌ای» می‌نامد- حرکت آزاد ایده‌ها را با تمام پتانسیل‌های تغییر جهان از بین می‌برد. او می‌نویسد: «سیاست ما مسموم است… صحبت نکردن تراژدی واقعی دنیای مدرن است . وقتی مردم آماده یا پذیرای گوش دادن نیستند، ارتباط برقرار نمی شود.»

TED هرگز تنها تامین‌کننده محتوای الهام بخش نبود. مالکوم گلدول الهام بخش بود. وبلاگ Brain Pickings الهام بخش بود. Burning Man (یک بار) الهام بخش بود. آلن دو باتن  ، الیور ساکس و بیل برایسون اساتیدی الهام بخش بودند. «این زندگی آمریکایی» و «رادیولاب» و شاید پادکست روایی به عنوان یک فرم، الهام بخش هستند. اما این تد تاک بود که شاید به بهترین وجه الهام‌بخشی را در هجده دقیقه خالص و فشرده ارائه میداد.

سخنرانی خانم جیل بولته تیلور در سال 2008 با عنوان «سکته بینش من» شاید اوج الهام بخشی باشد. بولت تیلور، دانشمند شناختی که سال‌ها صرف «نقشه‌برداری از ریزمدار مغز» کرده است، داستانی را بیان می‌کند که چگونه یک روز صبح از خواب بیدار شد و متوجه شد که در حال سکته مغزی است. او به جای وحشت، آن را فرصتی برای مطالعه مغز خود دید! نیمکره چپ مغزش خونریزی داشت و شروع به از دست دادن عملکردهای شناختی مورد نیاز برای تفکر تحلیلی و شناسایی خود کرد. نیمکره راست مغز او غالب شد و ناگهان احساس کرد که در ابدیت زندگی می کند و با تمام جهان یکیست. او گفت “خداحافظ زندگی”، چشمانش را بست و احساس کرد روحش “مثل نهنگ بزرگی شده است که در دریایی از سرخوشی خاموش می چرخد.” وقتی بولته تیلور این تجربه را در مقابل تماشاگران TED بازگو می کند، چشمانش پر از اشک می‌شود. صدایش گیرا و افسونگر می شود و می‌گوید: «ما این قدرت را داریم که لحظه به لحظه انتخاب کنیم که چه کسی و چگونه در جهان باشیم و  فکر کردم که این اندیشه ارزش انتشار دارد.»

بولته تیلور

آنچه که به طور مشخص در TED در مورد سخنرانی بولته تیلور وجود دارد این است که چگونه او علم شناختی را به نوعی در مورد تزکیه نفس استفاده می‌کند. هدف او این نیست که فقط در مورد نیمکره‌های مغز چیزی به ما یاد دهد، بلکه می خواهد بگوید چگونه انسان های بهتری باشیم. این استراتژی لفاظی خاص، که قبلاً توسط کوچینگ ها و مربیان خودشناسی به کار گرفته شده است، در بسیاری از محبوب‌ترین تدتاک ها در اوج دوره TED،  دوره‌ای که ارتباط ضعیفی با دوره اول باراک اوباما دارد، آشکار است. الیزابت گیلبرت، نویسنده کتاب بخور، دعا کن، عشق بورز، در سخنرانی خود در مورد اینکه چگونه هر یک از ما می توانیم مانند او به یک نابغه خلاق تبدیل شویم، صحبت می کند. برنه براون، محقق مددکاری اجتماعی، به ما می‌گوید که چگونه آسیب پذیری میان فردی  زندگی او را تغییر داد و چگونه می تواند زندگی شما را نیز تغییر دهد. ما دیگر صرفاً برای کسب اطلاعات در مورد آینده جهان، سخنرانی های TED را تماشا نمی کردیم. سخنرانی های TED می توانست به ما کمک کند تا آینده خود را برتر کنیم.

ناگهان، تقریباً در سال 2010، همه سخنرانی‌های TED را از طریق ایمیل، فیس‌بوک، وبلاگ‌های شخصی به اشتراک می‌گذاشتند و TED که یک سازمان غیرانتفاعی بود، درآمد زیادی کسب کرد. بلیط های کنفرانس سالانه 7500 دلار (15000 دلار برای افراد VIP) بود. TED با برندهای نخبه همکاری کرد. سخنرانان TED که میلیون‌ها بار دیده شده بودند، توانستند توجهات را  به  اصطلاح «رهبران فکری» جلب کنند. سخنرانی سایمون سینک مدیر تبلیغاتی در سال 2009، « رهبران بزرگ چگونه الهام بخش دیگران می‌شوند»، فروش کتاب‌های «با چرا شروع کنید» خود را در زمینه کارآفرینی و خودشناسی، به شدت افزایش داد. سخنرانی براون در مورد آسیب‌پذیری، تحقیقات او را به شهرت بین‌المللی رساند: هریک از کتاب‌های او از آن زمان در فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز قرار گرفته‌اند.

سارا کی، مجری و دکلمه پردازی که شعرش با عنوان “اگر باید یک دختر داشته باشم” در TED، میلیون ها بازدید داشته، به یک افشاگر بیزینس ها گفت: «من کاملاً آگاه هستم که حرفه من آن چیزی نیست که باید در یک ویدیو آنلاین باشد.» به عبارت دیگر، اگر می توانستید در سخنرانی به سبک TED تسلط پیدا کنید، می توانستید هر چیزی را بفروشید – حتی شعر.

«تداکس» وارد می‎‌شود

فرمت TED مورد توجه برخی از دانشگاهیان قرار گرفت. به‌ویژه کسانی که مشتاق بودند با یک تیر جذاب، دو نشان یزنند و هر دو مخاطب دانشگاهی و عمومی را به خود جذب کنند. اگرچه هیچ فرآیند بررسی دقیقی برای TED وجود نداشت، اما کنفرانس دارای یک سیستم بازنگری بود تا از ارائه مطالب معتبر و قابل‌اعتماد سخنران اطمینان حاصل کند. با این حال، کنترل کیفی اجراها، از طریق ایجاد امتیاز TEDx به خطر افتاد. از سال 2009 به دارندگان مجوز اجازه داده می‌شد با این برند برای اجرای رویدادهای مستقل در سراسر جهان استفاده کنند. در یک رویداد TEDx در سال 2010، رندی پاول، مردی که ادعا می‌کرد در خط مقدم «پیشرفته‌ترین ریاضیاتی است که بشر تاکنون شناخته است»، در مورد آنچه که «ریاضیات مبتنی بر گرداب» نامید، صحبت کرد. به گفته او، این شاخه که قبلاً کشف نشده بود، انرژی رایگان پایان ناپذیری ایجاد می‌کند، به همه بیماری ها پایان می دهد، همه غذاها را تولید می کند، به هر نقطه از جهان سفر می‌کند، ابررایانه نهایی و هوش مصنوعی را می سازد و تمام فناوری های موجود را منسوخ می کند. او مورد تشویق ایستاده قرار گرفت.

این ویدئو تا سال 2012 مورد توجه قرار نگرفت، تازمانی که تعدادی از وبلاگ نویسان علمی آن را پیدا کردند و ادعاهای پاول را رد کردند و گفتند سخنرانی او کاملاً از اصطلاحات بی معنی و نامفهوم ساخته شده است. در یک انجمن آنلاین، یک فیزیکدان نظری گفت که پاول “یا (1) دیوانه است، (2) یک هکر است که به دنبال شهرت یا پول می رود، یا (3)در TED مسخره‌باری و حقه‌گری انجام می دهد.”

نظریاتی مانند این به برند TED آسیب زد و به زودی منتقدان این موسسه را به ساده سازی بیش از حد و بیهوده متهم کردند. اوگنی موروزوف در The New Republic نوشت: «TED دیگر یک مسئول و متولی ایده‌هایی نیست که ارزش توسعه داشته باشند. در عوض به چیزی مضحک تبدیل شده است.»

long profile of Anderson در مجله نیویورک تایمز، TED را «استارباکس اختلاط های فکری» نامید.

در “What’s Wrong with TED Talks” بنجامین براتون، نظریه‌پرداز رسانه‌ای، داستانی در مورد یکی از دوستان خود که اخترفیزیک‌دان بود، ارائه کرد. او به امید تأمین بودجه، ارائه‌ای پیچیده در مورد تحقیقات خود در برابر یک شتابدهنده کسب وکار ارائه کرد. وقتی ارائه تمام شد، خَیِّر تصمیم گرفت این پروژه را رد کند. او به اخترفیزیکدان گفت: «من فقط الهام نمی‌گیرم. شما باید بیشتر شبیه مالکوم گلدول باشید.» براتون خشمگین شد. او احساس می‌کرد که سبک لفاظی که TED به محبوبیت آن کمک کرده، «اطلاعات متوسط و سرگرم کننده کلیساها» بود و شروع به تأثیر مستقیم بر شیوه تفکر و عملکرد ذهنی کرده است. اگر تحقیقات و علوم ارائه شده سرگرم کننده یا متحرک نبود، به نوعی کم ارزش تلقی می شد. براتون گفت، تأثیر TED بر فرهنگ روشنفکری این بود که “چیزی با ارزش و ماهیت را می گرفت، هسته و نفس آن را میکشید، آن را بیرون میآورد تا بدون جویدن آماده بلعیدن باشد.” این راه حل ترسناک ترین مشکلات ما نیست بلکه این یکی از ترسناک ترین مشکلات ما است!

بازی بهم می‌ریزد

انتقادات وارد شده به TED نشان دهنده یک واکنش منفی علیه نخبگان تکنوکرات بود که در سال‌های بعد به شدت ادامه خواهد یافت. توییتر در آوردن دموکراسی به خاورمیانه شکست خورده بود. مشخص شد که رسانه‌های اجتماعی تنها به این دلیل رایگان هستند که داده های شخصی ما استخراج شده و به تبلیغ کنندگان فروخته ­شود. اوباما ناجی سیاسی نبود که بسیاری از او انتظار داشتند. بانک‌ها نجات یافته بودند، اما اکثر مردم عادی هنوز از پیامدهای بحران مالی رنج می‌برند. برای نسلی که به بلوغ می‌رسند، پویایی رو به‌بالا، برابری اجتماعی و وعده های اتوپیایی فناوری، به عنوان یک خیال پردازی صرف آشکار شدند. محتوای الهام‌بخش به‌طور کلی کمتر مرتبط، بیشتر منزجر کننده و دال بر بی لیاقتی لیبرال‌ ها شد. در تامبلر و توییتر، یک میم‌هایی ساخته شد که در آن می توانستید محتوایی بسیار پیش پاافتاده یا پوچ را بنویسید و سپس اضافه کنید: «از اینکه به سخنرانی من در TED آمدید، متشکرم.»

در همین حال، تد تاک ادامه یافت و بی‌پایان وعده‌های فناوری را بدون هیچ بازتاب انتقادی جدی بیان کرد. در واقع،  بنظر می‌رسید کسانی که با TED مرتبط بودند – متصدیان و سخنرانان – علی‌رغم شواهدی مبنی بر توهمی بودن این دیدگاه‌ها، هنوز به آینده‌ای که بیان می‌کردند دلبستگی واقعی داشته باشند. به عنوان مثال، در سال 2014، الیزابت هولمز در یک کنفرانس TED با مضمون پزشکی در مورد فناوری که شرکت او، Theranos، برای کارآمدتر کردن آزمایش خون استفاده می‌کرد، سخنرانی کرد. زمانی که او در TED ظاهر شد، بسیاری از افراد خود شرکت متوجه شده بودند که این فناوری آنطور که انتظار می رفت کار نمی کند. ولی با این حال هولمز با کمال میل روی صحنه رفت و داستان را فروخت و TED آن را تبلیغ کرد و ترانوس را به اوج ارزش 10 میلیارد دلاری خود رساند.

رسوایی الیزابت هولمز

البته تقلب هلمز مستقیماً تقصیر TED نبود. اما فلسفه سکوی سخنرانی عمومی، که گفتن داستانی درباره یک ایده را با تحقق آن در هم می آمیزد، نوعی خودباوری کوته‌بینانه را در افرادی مانند هولمز تقویت کرد که می‌توانند جهان را به تنهایی، با عزم جزم  و خطابه ‌های خوش ساخت خلق کنند. فلسفه TED نه تنها جسارت خیال را تشویق می‌کرد بلکه به انکار واقعیت  نیز امتیاز میداد. به این ترتیب، این یک آهنربا برای شخصیت‌های خودشیفته و به‌دنبال شهرت و پروژه‌های ترانوس‌مانند آنها بود. دیگر پروژه‌های جاه‌طلبانه و در نهایت محکوم به فنا که از طریق پلتفرم TED ترویج می‌شوند عبارتند از: ایده ماشین الکتریکی شای آگاسی و فناوری SixthSense که قرار بود با ادغام رایانه‌ها با بدن انسان دستگاه‌های ما را منسوخ کند. و بازی ویدیویی پیتر مولینوکس، Milo The Virtual Boy، که در آن بازیکنان با یک نوجوان یازده ساله با هوش مصنوعی تعامل داشتند. اخیرا شنیدم که یک روزنامه‌نگار تجارت می‌گوید وقتی ایده‌های داستانی کم می‌شوند، او فقط به دنبال افرادی می‌گردد که سخنرانی‌های TED داشته‌اند و «می یابد که در مورد چه چیزی دروغ می‌گویند».

من مستقیما با فلسفه Ted talk در سال 2015 آشنا شدم، سالی که گیتس سخنرانی خود را درباره بیماری‌های همه گیر ارائه کرد. یکی از دوستانم قرار بود در یک TEDx در سیدنی حاضر شود، اما در آخرین لحظه منصرف شد و از من پرسید که آیا می‌توانم بجای او در کنفرانس حاضر شوم؟ من موافقت کردم و درباره برخی از تحقیقاتی که در آن زمان در مورد شعر تولید شده با کامپیوتر انجام می دادم، صحبت کردم. این سخنرانی بعدا در وب سایت TED منتشر شد. من تعداد زیادی فالوور جدید در توییتر و چند ایمیل دریافت کردم، از جمله یکی از آنها که مرا به یک سفر با هزینه تمام شده به دانشگاهی در سوئیس دعوت می‌کرد، که به عنوان کارشناس “هوش خلاق” خدمت کنم، به دانشگاه گفتم که چنین چیزی نیستم، اما مدیران آنجا اهمیتی نمی‌دادند.

من به کنفرانسی رفتم که به نظر می رسید هدف آن این بود که جوانان ایده های الهام بخش خود را برای افراد ثروتمندتر و مسن تر توضیح دهند. همان‌طور که بارها در ایمیل‌های منتهی به کنفرانس توضیح داده شده بود، همه در «ویسکی‌بار 200000 دلاری» جمع می‌شدند و ایده‌ها شروع به جریان می‌کردند. یک پسر اسرائیلی که از هواپیماهای بدون سرنشین برای نظارت بر جنگل‌ها استفاده می کرد. یک زن سنگاپوری که با گذاشتن کندوهای زنبور عسل روی پشت بام خانه‌های عمومی و آموزش به بچه‌هایی که در آنجا زندگی می‌کردند چگونه زنبوردار باشند و عسل خود را با مارک مسکن عمومی بفروشند. محبوب ترین جوان، یک زن فرانسوی بود که ازآموزش ماشینی برای کمک به پناهندگان استفاده می‌کرد. او ایده خود را “گریزهای فناوری” نامید. بسیاری از ما نسبت به دهه‌های آینده، اگر نگوییم ماه‌های آتی، احساس اضطراب یا عدم اطمینان یا پوچ‌گرایی می‌کردیم. مدتی پیش، دونالد ترامپ نامزد احتمالی جمهوری خواهان در ایالات متحده شده بود. با این حال، نوادگان TED همچنان به ارائه پیش‌بینی‌های جسورانه و مبتنی بر فناوری با اطمینان بی‌نظیر ادامه می‌دهند.

در واقع، اگرچه شهرت و اعتبار فرهنگی Ted در طول سال‌های اوباما بود، اما با وجود تمام شکست‌ها و فریب‌های گذشته‌شان، هنوز هم فانتزی‌های آرمان‌شهری بزرگ توسط فن‌آوران و معتقدان به فناوری می‌چرخد. به عنوان مثال، جف بزوس اخیرا پیش‌بینی کرده بود که انسان‌ها به زودی در فضا زندگی می‌کنند و زمانی که ما زندگی کنیم، خود زمین مانند یک پارک ملی به مقصد تعطیلات تبدیل خواهد شد. مطمئنا این یک پیش‌بینی زشت و نابخردانه است، اما غیرقابل انکار است. مانند آینده‌های ارز دیجیتال، هوش مصنوعی، متاورس، مهندسی جغرافیایی و فضای محدود که توسط بسیاری از رهبران فناوری و شرکای ستایشگر آنها ترویج می‌شوند. در میان مشکلات ظاهرا غیر قابل حل روی زمین، چشم‌انداز آینده می‌تواند شبیه یک قایق نجات باشد و در غیاب جایگزین‌های قابل دوام، وعده‌های بی‌محتوا در مورد سفر فضایی، رمزارزها و زندگی ابدی در ابر ممکن است تنها چیزهایی باشند که می‌توان با آنها رو به جلو نگاه کرد.

البته TED نمی تواند تنها بخاطر اظهارات غلو شده و فزاینده این گروه درباره آخر الزمان برگزار شود. اما به عنوان قابل مشاهده‌ترین و تاثیرگذارترین پلتفرم سخنرانی در دو دهه اول قرن بیست و یکم، عمیقاً در پخش و حمایت از سیلیکون ولی برای آینده نقش داشته است. TED احتمالاً بازوی تبلیغاتی یک تکنوکراسی در حال رشد است و کمک کرده تا پیش‌بینی را به یک هنر سخنوری و لفاظی تبدیل کنیم که این البته برای مشتاقان فتح جهان، و حتی آنان که شکست می‌خورند، مناسب است.

 

منبع: thedriftmag

زهرا حاج محمد کریمی

من زهرا حاج محمد کریمی هستم، کارشناسی مترجمی زبان دارم و دانشجوی کارشناسی ارشد علوم ارتباطاتم، به ادبیات و تئاتر علاقه مندم و کار دوبله و گویندگی هم انجام میدم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا